-
a piece of advice
دوشنبه 4 آبان 1394 21:03
As much as you are able to, invest your time into building meaningful relationships with people who you admire, respect and even trust, not handicap you and hold you back.
-
بیم موج و گردابی چنین هایل
شنبه 25 مهر 1394 09:21
احساساتیم. از نوع زیادش. میتونم انفاق کنم و به اونایی که قلبشون از یه تیکه سنگه ببخشم. اما اینکارو نمیکنم. عوضش میخام قوی باشم، استوار و پا برجا. مثل این جوانه توی عکس. بعضی اوقات زیادی فک میکنم. زیادی خودمو سانسور میکنم. همش میگم نه این چه کاریه. نه فلان حرفو نزنم. بعد میبینم فلان کاری که من میخاستم انجام بدم اون یکی...
-
quality time
جمعه 17 مهر 1394 15:33
اصن بلاگ اسکایو که باز میکنم و به اینجا سرک میکشم حس بچه های یتیمو دارم که هیشکی دوسشون نداره. یه ماهی بود بسته بودم وبلاگو بعد دیدم حیوونکی آخه چیکار من داشت. همین گوشه نشسته بود داشت با خودش بازی میکرد. بعله. این شد که دوباره درشو باز کردم. در سالگرد باز کردن وبلاگ با غصه و غمی که فقط خودم میدونستم از چیه به خودم...
-
عمه ی خوب هم داریم همونطور که خاله ی بد!
سهشنبه 20 مرداد 1394 15:39
خب من سری قبل که اینجا چیز میز نوشتم کلی گفته بودم که نی نی مون داره بدنیا میاد. بعد دیگه هیچی نگفتم. امروز 40 روز از بدنیا اومدنش میگذره. ماشالا پسره گلیه واسه خودش. انقده عمش دوسش داره که نگو :)) خدا رو شکر خوش خواب و خوش خوراکه. شیر میخوره و میخوابه و بعد هم میره تا نوبت بعدی. دختر عموم یه 6-7 سالی هس ازدواج کرده...
-
من این روزها
دوشنبه 12 مرداد 1394 09:43
-
هزار سال بعد
دوشنبه 12 مرداد 1394 09:34
انقدر نیومده بودم اینجا اصن ریخت و قیافه ی وبلاگ یادم رفته بود. چقدر بلاگ اسکای آدم شده این چن وخت :))) خیلی خوشم اومد اصن تشویق شدم دوباره بنویسم. فک کردم احتمالن رمز و اینا یادم رفته باشه. شانسی زدم :دی ولی در کمال تعجب درست بود. وای وای. من یه دوره روز و شب اینجا بودم. نه که حالا خیلی مطالب پر باری نوشته باشم. نه...
-
گشایش کارم آرزوست
چهارشنبه 12 فروردین 1394 14:34
تا حالا شده تو کشاکش عقل و دلتون گیر کنین؟ اینکه هر کدومشون از یه طرف شما رو بکشه به سمتی و ندونین چیکار باید بکنین؟ حتی نمیدونم باید چی کار بکنم! به کسی بگم یا نه. وقتی عقل آدم میگه که ادامه دادن با یه پسر اشتباهه اما پسره انقد میاد و میره که آدمو به شک میندازه... به این فک میکنم نکنه ... بعد میگم من که خودمم ته دلم...
-
عشقم تو را فراموش!
پنجشنبه 7 اسفند 1393 23:27
یه موقع که خیلی از الان دور نیست شنیدن و خوندن داستانهای عاشقانه برام خیلی عادی بود الان نه تنها عادی نیست که حتی خنده دار هم هست. فک کنم خیلی تحول بزرگی رخ داده! یا دختره داره خودشو غالب میکنه یا پسره. دو نفر که بهم بیان و عین آدم با هم باشن یافت می نشود.
-
از سری پستهای ویرایش نشده
پنجشنبه 30 بهمن 1393 10:42
یاد گرفتم بدترین چیزی که باعث سو تفاهم ها میشه توقعه. این که من به تو یه بار یه خوبی کردم و حالا چندین برابر ازت توقع دارم. این که مثلا تو قبلا یه چیزی میخاستی منم بهت دادم و حالا ارث بابامو ازت میخام. تو این نامعادلات همه چی بهم میریزه. بد ماجرا ازون جایی شروع میشه که من، خودم ، همون آدم متوقعم. خوب که نگا میکنم می...
-
از سری پستهای ویرایش نشده
یکشنبه 19 بهمن 1393 10:54
سختی های راه گاهی کم حوصله ام میکند گاهی هم انقدر تلخ میشوم که همه را می رنجانم اما دیگر اینگونه ادامه دادن خسته ام کرده است می خواهم پر بگشایم به جاهای نرفته به ملاقات آدمهای ندیده راحتتر از کنار قضایا بگذرم به خودم کمتر سخت بگیرم بیشتر بخندم
-
سمفونی ...
چهارشنبه 15 بهمن 1393 21:25
دارم سمفونی مردگانو میخونم از عباس معروفی. خیلی معروفه ولی خب تا حالا وقت نشده بود بخونمش. عالیه. ولی در عین حال اعصاب خوردکنم هس ماجراش امیدوارم تا آخرش دووم بیارم و ولش نکنم
-
وبلاگ پوکیدگی
یکشنبه 12 بهمن 1393 21:43
وایییییی! دیگه اعصاب برام نمونده بود. از صب نمیدونم بلاگ اسکای چه مرگش بود هر کار میکردم نمیتونستم وارد وبلاگ شم. الان که اومدما اصن از ذوق دارم میمیرم. قربون وبلاگ نصفه نیمم برم من عجیجم، دلم برات یه ذره شده بود.
-
مثل کف دست
جمعه 10 بهمن 1393 01:29
من آدم رکیم و ازوناییم که وقتی کسی ازم چیزی بپرسه تا تهشو تعریف نکنم بی خیال نمیشم. چند وقتیه به این نتیجه رسیدم که هر چی بیشتر حرف بزنی بدتر به ضرر خودته. لزومی نداره در مورد هر چیزی راستشو گفت. چرا گل به خودی بزنیم آخه؟ مگه بقیه همین کارو واسه ما میکنن؟ عمرا! شاید بهتر باشه که بعضی چیزا گفته نشه. حتی بین دوستای...
-
اشارات نظر
دوشنبه 6 بهمن 1393 13:14
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست میلاد درخشانی گوش بدیم به لینک زیر برین( اون بیلبیلکی که باهاش لینک میدی کار نمیکرد وگرنه خودمم بلتم بعله!) http://www.i7radio.com/mp3/m/milad-derakhshani/esharate-nazar
-
از سری پستهای ویرایش نشده
دوشنبه 29 دی 1393 23:43
با خودم کلنجار رفتم که اینو بگم یا نه. میدونین این یه رازه. پس گوشتونو بیارین نزدیک تا فقط خودتون بشنوین و قول بهم بدین. قول شرف که به هیش کی نمیگین. اینکه من کجا میرم وقتی دلم میگیره. میدونین خیلی برام مهمه. بعضی وختا فقط دلم میخاد گورمو گم کنم و ریخت هیشکیو نبینم و این هیشکی یعنی هیشکی. پس اگه چن وختی منو اینجا...
-
دوست
چهارشنبه 24 دی 1393 17:46
دلم یه دوست خوب میخاد. ازون دوستیای بی غل و غش که هیشکی دنبال ثابت کردن من بهترم من با کلاس ترم نیست. مثله این یکی!
-
اعتماد به نفس
یکشنبه 21 دی 1393 18:06
-
موقعیت کاری :)))
سهشنبه 16 دی 1393 09:57
یه بنده خدایی هم با سرچ موقعیت کاری رسیده به وبلاگ من جا داره که الان خودش بره تو افق محو شه والا
-
دلگیری الکی
چهارشنبه 10 دی 1393 23:58
همیشه تو ذهنم یه سوالایی هست که دوس داشتم از بقیه بپرسم اما نشده. مثلن یکی ازین سوالا اینه که بفهمم بقیه هم ازین حالتا دارن که الکی یهو دلشون بگیره و هر چی فک کنن نفهمن علت ناراحتیشون چیه؟ من اصن آدم ناراحت و غمگینی نیستم ولی بعضی وختا اینجوری میشم میرم تو فاز دِپ. مثل همین الان پی نوشت کاملا بیربط!: خیلی وخته دلم...
-
وبلاگ مرا صدا می زند آن هم چه صدا زدنی!
جمعه 5 دی 1393 17:52
اگه بگم دارم درس میخونم و انقد سرم شلوغه که حتی نمیرسم بیام وبلاگو آپ کنم دروغ گفتم به چه بزرگی. نه که نخونم ها! ولی خب من معتقدم آدم هر وخت بخاد کاریو بکنه واسش یه راهی پیدا میکنه اگرم نخاد بهونشو. البته جمله از من نیست ولی خیلی حرف منطقی و متینیه. خلاصه که به خودم اومدم دیدم یه هفتس هیچ خبری نیس. حتی دو تا عکس...
-
گیس و گیس کشی
شنبه 29 آذر 1393 15:11
خدا رو شکر که مردها هستن. با همه ی گند دماغیهایی که دارن بعضی وختا انقد از هم جنسای خودمون اشکمون درمیاد که باید فک کنینم اگه مردا نبودن لابد زنا همه با همه جنگ میکردن و میزدن همو میکشتن. والا. چرا ما زنا اینجوری هستیم آخه؟
-
Automn
چهارشنبه 26 آذر 1393 10:54
-
چرا؟
شنبه 22 آذر 1393 10:41
دو تا کتاب جدید گرفتم و دارم میخونم. یکی به اسم نگران نباش از مهسا محبعلی که سال 87-88 جایزه ی گلشیری گرفته و یکی هم یه کتابی به اسم آسمان میشوم از پاکسیما مجوزی. هی میگن گول اسم و رسمو نخورینا. دقیقن همینه. اون اولیه کلی تعریف و تمجید داشت که این چنین است و چنان است اما خوندم و واقعن چنگی به دل نزد. کتاب دوم مجموعه...
-
پروژه ی جینگیل جات
پنجشنبه 20 آذر 1393 14:31
بعله. من یه پروژه ای دارم به اسم جینگیل جات که توش کلی عکسای کارای هنری که خوشم میاد و دوس دارم رو از جاهای مختلف پیدا میکنم و میشینم یه موقعهایی از توی اونا بعضی چیزا رو درست میکنم. چند وخت پیش توی تابستون واسه خودم یه دسته کلید پارچه ای درست کرده بودم که در واقع یه مرغ تپل خیلی خوشگلی بود. متاسفانه دم دست نبود نشد...
-
تغییر استراتژی
چهارشنبه 19 آذر 1393 11:39
از اولم قرار نبود اینجا بودنم قطعی و حتمی شه. کلا دنبال این بودم که ی مدت از وبلاگ اصلیم و آدما فاصله بگیرم که اومدم اینجا. فرصت خوبی بود ولی دلم میخاد برگردم. البته واسه اینجام یه فکر و خیالاتی دارم. ولش نمیکنم. همیشه دوس داشتم یه فتوبلاگ داشته باشم. خب همین کارو میکنم. ضمن اینکه هر چن وخت یه بار که کتابی چیزی خوندم...
-
کنکور دکتری یا چگونه تا سی سالگی سر خود را گرم کنیم؟
یکشنبه 16 آذر 1393 21:36
باز دوباره نزدیک کنکور شدیم اونم از نوع دکتراش. بچه هام که همه فعال. میگن نمیخایم شرکت کنیم ولی مطمینم به جز خودم تقریبن همه شرکت کنن. بعد جالبیش اینجاست که یه ادای باکلاسی هم درمیارن هی همه میگن ما که نمیخایم بخونیم واسه دکترا. میخایم بریم همینجوری شرکت کنیم ببینیم چی میشه؟! از اون ور ماجرا بچه های دانشجو دکتران....
-
کودک درونم داره ورجه وورجه میکنه
جمعه 14 آذر 1393 11:02
همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه بزرگ شدم! (جمله از من نیست گفته باشم :))
-
یک کلام از آقامون باب مارلی
پنجشنبه 13 آذر 1393 10:19
-
از سری پستهای ویرایش نشده
چهارشنبه 12 آذر 1393 23:29
دو هفته ی اخر ترمه. هممون درگیر ارائه و انجام کارای مسخره ی کارگاهیم. حالا این وسط یه سری هم هستن که نون به نرخ روز خورن و رسمن کاری نمیکنن اما سر ارائه همچین کارو ارائه میکنن من که خودم تو کار بودم به شک میفتم که نکنه واقعنی همه کارو خودش کرده. باریکلا چقده زرنگه. هفته ی پیش سر یه همچین قضیه ای رسمن با همگروهیام داشت...
-
همکلاسیــــ...
سهشنبه 11 آذر 1393 15:11
میگه تو شرایط منو متوجه نیستی. من خیلی تحت فشارم باید ازدواج کنم. خواهرم ازدواج کرده و بچه داره اما من که ازون بزرگترم هیچی! ---------------- از پسریم که باهاش آشنا شده و داره خودشو واسش خفه میکنه خوشم نمیاد. یه جوریه. نچسبه. این پسرای چشم سبز مثه ادمای هیــ.ز میمونن. تازه آشنا شدن اونوخت طرف خودشو سریع چپوند تو گروه...