ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سرباز خسته و زخمی از راه رسید.
زن از خانه رفته بود.
زخمی که او را در قطار و جنگل و جاده نکشته بود، در خانه کشت.
لعنتی گوشی رو بردار، رسول یونان.
خبر خوب و فوری:
بنده به زودی عمه فرناز باحال مهربون خواهم شد. همه اونایی که عمه نمیشن بسوزن
عمه فرناز در حال داستان خوندن واسه نی نی
البته که من از پاییز خوشم نمیاد و کوتاه شدن روزا واقعن خسته کننده و عذاب آوره. ولی خب که چی؟ اینا دلایل قانع کننده ای نیس برای اینکه چشممونو روی این همه زیبایی و قشنگی ببندیم. چند روز پیش که از دانشگا میومدم خونه کلی برگای قشنگ جمع کردم و یه شاخه از یه درختو که حرسش کرده بودن پیدا کردم. میوه اش خیلی با مزس شبیه این پرتقال کوچولوها میمونه. خلاصه اینکه نتیجش شد یه پروژه ی 5 دیقه ای که عکسشو در زیر مشاهده میکنین. دیگه با همینا باید زمستونو سر کنم