زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

سرباز

سرباز خسته و زخمی از راه رسید.

زن از خانه رفته بود.

زخمی که او را در قطار و جنگل و جاده نکشته بود، در خانه کشت.


لعنتی گوشی رو بردار، رسول یونان.


آی اَم آنت فرنـــاز!

خبر خوب و فوری:

بنده به زودی عمه فرناز باحال مهربون خواهم شد. همه اونایی که عمه نمیشن بسوزن 



عمه فرناز در حال داستان خوندن واسه نی نی 

پادشاه فصلها :)

البته که من از پاییز خوشم نمیاد و کوتاه شدن روزا واقعن خسته کننده و عذاب آوره. ولی خب که چی؟ اینا دلایل قانع کننده ای نیس برای اینکه چشممونو روی این همه زیبایی و قشنگی ببندیم. چند روز پیش که از دانشگا میومدم خونه کلی برگای قشنگ جمع کردم و یه شاخه از یه درختو که حرسش کرده بودن پیدا کردم. میوه اش خیلی با مزس شبیه این پرتقال کوچولوها میمونه. خلاصه اینکه نتیجش شد یه پروژه ی 5 دیقه ای که عکسشو در زیر مشاهده میکنین. دیگه با همینا باید زمستونو سر کنم