زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

a piece of advice

As much as you are able to, invest your time into building meaningful relationships with people who you admire, respect and even trust, not handicap you and hold you  back.

وبلاگ مرا صدا می زند آن هم چه صدا زدنی!

اگه بگم دارم درس میخونم و انقد سرم شلوغه که حتی نمیرسم بیام وبلاگو آپ کنم دروغ گفتم به چه بزرگی. نه که نخونم ها! ولی خب من معتقدم آدم هر وخت بخاد کاریو بکنه واسش یه راهی پیدا میکنه اگرم نخاد بهونشو. البته جمله از من نیست ولی خیلی حرف منطقی و متینیه. 

خلاصه که به خودم اومدم دیدم یه هفتس هیچ خبری نیس. حتی دو تا عکس دُرُسو درمون هم نگرفتم بزارم اینجا دلم خوش باشه.

سرمو گرم کردم به کارای الکی. والا به خدا. نه به قبل از کنکور که خودمونو کشتیم ارشد قبول شیم نه به الان که سر کلاس کتاب میبرم استاد که درس میده منم میشینم رمان میخونم یا شعر! والا یه خدا. الانم که مثلن امتحاناته و کلی کار دارم میخونم اما همش دلم تاپ تاپ میزنه که زودتر برم بشینم سر بعد از پایان فریبا وفی 

به قولی آدم هیچ وخت به اون چیزی که داره راضی نیست و همش دلش گیره پیش چیزای دیگه. 

بعله. اینطوریاس!

گیس و گیس کشی

خدا رو شکر که مردها هستن. با همه ی گند دماغیهایی که دارن بعضی وختا انقد از هم جنسای خودمون اشکمون درمیاد که باید فک کنینم اگه مردا نبودن لابد زنا همه با همه جنگ میکردن و میزدن همو میکشتن. والا. چرا ما زنا اینجوری هستیم آخه؟

چرا؟

دو تا کتاب جدید گرفتم و دارم میخونم. یکی به اسم نگران نباش از مهسا محبعلی که سال 87-88 جایزه ی گلشیری گرفته و یکی هم یه کتابی به اسم آسمان میشوم از پاکسیما مجوزی. هی میگن گول اسم و رسمو نخورینا. دقیقن همینه. اون اولیه کلی تعریف و تمجید داشت که این چنین است و چنان است اما خوندم و واقعن چنگی به دل نزد. کتاب دوم مجموعه داستانه. هنوز کامل نخوندم اما با خوندن همون دو تا داستانه اول واقعن به دلم نشست. یه حزنی تو داستانشه. حالا باز بیشتر که خوندم اینجا میام میزنم 

کنکور دکتری یا چگونه تا سی سالگی سر خود را گرم کنیم؟

باز دوباره نزدیک کنکور شدیم اونم از نوع دکتراش. بچه هام که همه فعال. میگن نمیخایم شرکت کنیم ولی مطمینم به جز خودم تقریبن همه شرکت کنن. بعد جالبیش اینجاست که یه ادای باکلاسی هم درمیارن هی همه میگن ما که نمیخایم بخونیم واسه دکترا. میخایم بریم همینجوری شرکت کنیم ببینیم چی میشه؟! 

از اون ور ماجرا بچه های دانشجو دکتران. اونایی که چند ترمی تو این برنامه ها بودن همه ناراضین و مینالن که ای بابا عجب اشتباهی کریم و ای کاش نمیخوندیم و ... در آخرین موردی هم که امروز شنیدم یکیشون درومده به دوستم گفته ای کاش ازدواج کرده بودم دکترا چیه بابا؟! بعد همینا که این حرفا رو میزنن نمیدونم میخان دست زیاد نشه یا که نه واقعن جسارتشو ندارن. خب اگه خوشتون نمیاد انصراف بدین بیاین بیرون. یا مثلن همین تویی که میگی ازدواج میکردم بهتر بود خب یعنی تو کیس ازدواج داشتی به خاطر دکترا رد کردی؟ اگه این کارو کردی که واقعن خل بودی که بعید میدونم احتمالن دلایل دیگه ای داشته 

حالا مامان اینای منم یه تک مضرابی میندازن که بخون ولی واقعن الکیه دیگه. همین ارشد تو خیلی از موارد اعتبارش بیشتره. بعد هم تو حوزه ای که من کار میکنم( شهرسازی) مدرک دکترا انقدری تخصصی نیست که داشتنش با نداشتنش فرق کنه. بارها به کرات دیدم طرف اومده با مدرک دکترا و کلی دک و پز نشسته داره کار یه لیسانسو انجام میده اما با این تفاوت که کلی ادعا داره و رییس هم هرکاری بکنه این بابا راضی نمیشه و آخر هم با دستای درازتر از پا هی ازین شرکت به اون شرکت در حال دوندگیه.

چیزی که از همه ی اینا مهمتره شعوره بابا شعور. تو دکترا داشته باش ولی وقتی رفتارت 100 درجه پایینتر از مدرکته چه فایده؟ والا!