زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

quality time

اصن بلاگ اسکایو که باز میکنم و به اینجا سرک میکشم حس بچه های یتیمو دارم که هیشکی دوسشون نداره. یه ماهی بود بسته بودم وبلاگو بعد دیدم حیوونکی آخه چیکار من داشت. همین گوشه نشسته بود داشت با خودش بازی میکرد. بعله. این شد که دوباره درشو باز کردم.

در سالگرد باز کردن وبلاگ با غصه و غمی که فقط خودم میدونستم از چیه به خودم تبریک میگم. به خاطر این همه پوست کلفتی. به خاطر اینکه صبر کردم و تونستم ا زون کوه مشکلات بگذرم. دقت کردین که بگذرم نه اینکه فرار کنم. خوشحالم. همین.من اهل شرح مصیبت نویسی و گزافه گویی نیستم. هی خواستم بگم فلان بود و بیسار بود این حرفا. دیدم نه از من برنمیاد این بود که در سالگردش رفتم درکه و جاتون خالی خوش گذروندم. البته بعدش کمر درد نازنین اومد سراغم ولی  مهم این بود که من خوش گذروندم. 

اینم از آثار جرم! 


این دو تا هم خیلی با مزه بودن :))


پروژه ی جینگیل جات

بعله. من یه پروژه ای دارم به اسم جینگیل جات که توش کلی عکسای کارای هنری که خوشم میاد و دوس دارم رو از جاهای مختلف پیدا میکنم و میشینم یه موقعهایی از توی اونا بعضی چیزا رو درست میکنم. چند وخت پیش توی تابستون واسه خودم یه دسته کلید پارچه ای درست کرده بودم که در واقع یه مرغ تپل خیلی خوشگلی بود. متاسفانه دم دست نبود نشد ازش عکس بگیرم. الغرض چند روز پیش با دوستان توی دانشگاه در حال چرخ چرخ بودیم دیدیم یه جا دارن ازین کارای دستی میفروشون و اونجا بود که من با عشق زندگیم، بعله درست خوندین عشق زندگیم، آشنا شدم. ایشون کسی نیستن جز عمو جغد شاخدار. وووی. یعنی عالیه. ازون روز که آوردمش خونه هی خاستم به کلش یه حلقه بندازم ازینم به عنوان جاکلیدی استفاده کنم اصلن دلم نمیاد بهش دست بزنم. میگم الکی کلش سوراخ میشه گناه داره بنده خدا.


پادشاه فصلها :)

البته که من از پاییز خوشم نمیاد و کوتاه شدن روزا واقعن خسته کننده و عذاب آوره. ولی خب که چی؟ اینا دلایل قانع کننده ای نیس برای اینکه چشممونو روی این همه زیبایی و قشنگی ببندیم. چند روز پیش که از دانشگا میومدم خونه کلی برگای قشنگ جمع کردم و یه شاخه از یه درختو که حرسش کرده بودن پیدا کردم. میوه اش خیلی با مزس شبیه این پرتقال کوچولوها میمونه. خلاصه اینکه نتیجش شد یه پروژه ی 5 دیقه ای که عکسشو در زیر مشاهده میکنین. دیگه با همینا باید زمستونو سر کنم