زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

مردی برای تمامی فصول

گفتم که میخام برم تئاتر. ازون روز تا حالا فرصت نشد بیام اینجا بنویسم از چیزایی که دیدم. خوب این اولین تجربه ی تئاتر دیدن من در کنار خانواده بود و جای شما خالی خیلی هم خوش گذشت. باید بگم عالی نبود ولی واقعن خوش گذشت. بر خلاف اونچه که فکر میکردم فرمان آرا دیالوگهاشو خوب بیان نکرد. وقتی دیالوگ گفتنهای کیانیانو سایرینو آدم میبینه خب طبیعیه که توقعش بره بالا. اما سر جمع خوب بود. چه قدر متن دیالوگها قشنگ بود. یه جا خوندم یکی در تعریف ازش گفت بود دیالوگهای جواهر نشان. الحق و الانصاف که راست گفته بود. 

ماجرا در مورد یکی از پادشاهی انگلیس در قرن 16 هست که میخاد از بیوه ی اسپانیایی برادرش جدا بشه و یه زن دیگه بگیره که خب برای کاتولیکها طلاق گناه محسوب میشه و سر توماس مور در برابر این تصمیم تا پای جونش ایستادگی میکنه و آخرش هم جونشو واسه این قضیه از دست میده. 

2 تا از دیالوگهای خوبی که یادم میان ایناس:


پناه میبرم به خدا از دست مردم ساده ی معمولی.


وقتی سوگند میخوری عین این میمونه که وجدانتو ریختی کف دستت. لای انگشتاتو واز نکن! ( یا یه چیزی تو همین مایه ها)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.