زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

از سری پستهای ویرایش نشده

دو هفته ی اخر ترمه. هممون درگیر ارائه و انجام کارای مسخره ی کارگاهیم. حالا این وسط یه سری هم هستن که نون به نرخ روز خورن و رسمن کاری نمیکنن اما سر ارائه همچین کارو ارائه میکنن من که خودم تو کار بودم به شک میفتم که نکنه واقعنی همه کارو خودش کرده. باریکلا چقده زرنگه.

هفته ی پیش سر یه همچین قضیه ای رسمن با همگروهیام داشت دعوا میشد. یه همگروهی من دارم طرف خیلی بچه مثبته اما نمیدونم اعتماد به نفس نداره چیه مشکلش همیشه دوست داره همه باهاش دوست باشن و هیچ وخت هیشکی ناراحت نشه. اخلاق خوبیه اما در طرف مقابل توقع ایجاد میکنه. این آدم اومده بود یه سری کارایی رو کرده بود بعد کاری که خودش انجام داده اسم 6 نفرو از جمله من رد کرده و ازون طرفم توقع داشته که متقابلن کاری که من انجام داده بودم و کس دیگه ای هم کمکم نکرده بود بیام بگم که همه اینا کمک کردن. خب همونطور که حدس زدین من دوزاریم کجه و موقعی که استاد پرسید کار shp رو کی انجام داده من فقط اسم خودمو گفتم و به اینا برخورد. بعد از کلاس پره اومد گفت خانم فلانی من توقع نداشتم فک میکردم شمام اسم ماها رو رد میکنین. منو میگی؟! وای انگار تازه فهمیدم چی شده! در جا از طرف عذرخواهی کردم و گفتم که من اصن حواسم نبوده و نمیخاستم زرنگ بازی دربیارم و اصرار کردم که بیا بریم با استاد صحبت کنیم من خودم میگم که توی فلان کار شرکت نداشتم اسم من اشتباهی رد شده. بعد هی مرام الکی گذاشت که نه و مهم نیس. میگم خب اگه مهم نبود که تو نمیومدی بگی و ادامه قصه.

خلاصه که نزاشت برم پیش استاد. اومدم خونه دیدم نمیتونم هیچ کاری نکنم و دست روی دست بزارم. زنگ زدم به دانشجو دکتراش راست حسینی قضیه رو گفتم. خود دختره هم گفت که من متوجه شده بودم بعضیا سو استفاده میکنن و ازین صحبتا. بعدم اصن به همکلسیم نگفتم که چیکار کردم. حالا این هفته اومدیم سر کلاس استاد خیلی جدی درومد گفت هر کی که کار کرده رو اسمشو رد کنین الکی اسم ندینا  بعد همون موقع دقیقا اون پسر تنبله پا شده میگه نه استاد مطمین باشین چون ما میخایم از کار مقاله دربیاریم همه دارن کار میکنن. دانشجو دکترا هم یه نیگا بهش کرد که یعنی خر خودتی برو شناختمت  خلاصه که خاطره ی شیرینی بود گفتم شادیهامو باهاتون تقسیم کنم 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.