زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

زیر و زبر

روز نوشتهای من؛ اینجا میخام از زیر و زبر زندگیم، از فراز و نشیبام بنویسم. ممنونم که به من سر میزنین:)

از سری پستهای همینجوری

یه دسته بندی ایجاد کردم به اسم پست ویرایش نشده. اولین بار با ایده ی اینجور دسته بندی تو وبلاگ هویج آشنا شدم و خیلی حال کردم باهاش. توی این دسته مطالبی قرار میگیرن که یهویی به فکر من رسیده و بدون اینکه بخام سانسورش کنم و یا با فکر قبلی برم سراغش هرچیو که به ذهنم میادو میارم و اینجا میزارم. این بکر بودنش خیلی خوبه. باهاش راحتتر میشه ارتباط برقرار کرد.

نمیخام شعار بدم. نه اصن همچین قصدی ندارم. فقط دوست دارم بگم که همیشه توی هر مرحله ای از زندگی که هستین خودتون باشین. خود خودتون. نه به خاطر خانواده، نه به خاطر موقعیت خانوادگی، نه به خاطر خجالت و نه به خاطر هزار جور مصلحت دیگه حاضر نشین کاریو انجام بدین که بهش واقعن اعتقادی ندارین. چون وقتی به خودتون میاین میبینین که تو راهی افتادین که ازون به بعدش فقط و فقط تقلید کردنه و دیگه خودتون که نیستین هیچ حالا باید ادای آدمهای دیگه رو هم در بیارین. 

خیلی وختا آدما به خاطر موندن توی یه رابطه تن به یه همچین کاری میدن. براشون یه چیزایی مهمه و یه خط قرمزایی دارن که نمیخان ازش به هیچ نحوی بگذرن بعد دست بر قضا میرسن به یه آدمی که اصن تو اون زمینه با اینا هم عقیده نیست اما حالا به خاطر یکسری شرایط خاصی که داره این آدم خودشو مقید میکنه که هر جور که اون دوست داره رفتار کنه. مثلن میبینی دختره به حجاب داشتن اعتقادی نداره و قبل از آشنایی با این آدم خیلی هم به خودش میرسیده و اهل آرایش بوده اما حالا از بعد آشنایی با فلان پسر کلن از این رو به اون رو شده و اصن ببینیشم نمیشناسیش.

آدم وقتی راحت ارزششهاشو کنار بزاره و نسبت بهشون بی اعتنا بشه یاد میگیره که در مقابل هیچ چیز خیلی پافشاری نکنه. خیلی اهمیت نده. سریع قانع شه. همش بخاد بقیه رو راضی نگه داره در حالیکه خودش از ته دلش راضی نیست و حالش بده. بعد اون آدم اگه یه روز به خودش بیاد همش میخاد سر طرف مقابلش منت بزاره که ببین من این همه فداکاریو به خاطر تو انجام دادم اما تو چی؟ هیچی! تو هیچ کاری به خاطر من نکردی و این میشه سر منشا بقیه ی دعواها و مشکلاتشون.

بیایم یاد بگیریم که بعضی چیزا رو از اول تکلیفشو با خودمون مشخص کنیم. این تکلیف مشخص کردنه این نیست که مثه حیوانات چهارپا روی یک سری اصول احمقانه پافشاری کنیم ها! نه اصن منظورم این نیست. من میگم آقا تو از اول بگو من اینا رو میخام اون یکیا رو نمیخام. والسلام. از حق خودت کوتاه نیا. الکی از اول ادای دختر مهربونا رو در نیار که طرف بخاد سرت زرنگی کنه و بعد فکر کنی که از سادگیت سوء استفاده شده.

حالا این واسه رابطه بود. شما میتونی همینو بسط بدی به محیط کار. وقتی خودت از کارت خوشت نمیاد اما از سر احتیاج و یا شایدم ترس روبرو شدن با شرایط سخت خودتو به یه حداقلی قانع میکنی که بدتر خودتو سرویس میکنه.

میلادت مبارک

دو تا چیز همیشه و همه جا سخته. یکی وختی یه جا تازه واردی و هیشکیو نمیشناسی و میخای تازه وارد یه جایی بشی نمیدونی چی بگی و خودتو چه جوری معرفی کنی. یکی هم زمانیکه همه رو میشناسی و دلت واسه تک تکشون تنگ میشه اما بنا به جبر زمانه مجبوری روی ماهشونو ببوسی و ازشون خداحافظی کنی. 

برای من هر دوی اینها همین امروز و د طی همین چند دقیقه ی پیش اتفاق افتاد. وبلاگ عزیز دلمو که حتی نمیتونستم به نبودنش فکر کنمو کنار گذاشتم و چون خیلی دوسش داشتم به طرز مرض گونه ای اومدم اینجا و این یکیو ساختم. 

فک میکنم آدم همیشه باید در حالت حرکت باشه. لا اقل من که همیشه همین جورم. از موندم بدم میاد. از اینکه کسی یا چیزی بخاد منو وابسته کنه بدم میاد. میخام آزاد باشم و در حال تکاپو. اینجا هم دوستای جدید پیدا میشن. آدمای خوب و بد میان. من از شادیهام و از غصه هام مینویسم و شاید هم یک روز تصمیم گرفتم دوباره از اینجا برگردم به همون خونه ی نقلی قبلیم شایدم نه تصمیم گرفتم تا آخرش همینجا بمونم. کسی چه میدونه! آدمه دیگه شب میخابه صب پا میشه از این رو به اون رو میشه.

پر حرفی کردم. ببخشید. کم کم به خوندنم عادت میکنین. اونوقت دیگه متوجه میشین که اینا حرفای دلمه و چیزی که از ته دل آدم دربیاد حتی اگه پرحرفی باشه بازم به دل میشینه و دیگه اونوقت اسمش نمیشه پر حرفی میشه یه درد دل طولانی.